به نام بخشنده بزرگ داور بر حق به نام خداوند ایثار و انصاف
خارم اگر از خاری خارم تو مپنداری دانم که مرا با گل یک جا تو نگهداری گل را تو به آن گویی که از عشق معطر شد آن گل که فقط گل بود در حادثه پر پر شد سودای تو را دارم من از دل و از جانم گفتند که پیدا شو دیدند که پنهانم گفتند که پیدا کن خود را و تو را با هم گفتند که پیدا هست در هر نفس آدم پیداست و من پنهان من در تن و او در جان یک آن نظری کردم در خود گذری کردم دیدم که نه در دوری نزدیک تر از نوری در راه عبور از تو من این همه دور از تو یک عمر نیندیشم هیهات، تو در پیشم چشم است که بینا نیست در عشق که این ها نیست یک عمر نیندیشم هیهات، تو در پیشم چشم است که بینا نیست در عشق که این ها نیست
Letzte Aktivitäten
Zuletzt bearbeitet vonAidin Elmi
Synchronisiert vonAmir mashayekhi
